نتایج جستجو برای عبارت :

ببینم عوضش چی دارم.

رفتم گردنبند رو عوض کردیم و برا اثبات استقلالم به خودم اونی که قبل تر دیده بودم رو برنداشتم (همینقدر تباااه) عوضش اینی که الان دارم رو از قبلیه بیشتر دوست دارم 
پونصد تومان باید تا چند روز دیگه بدم به جواهرفروشی چون از قبلیه گرونتره خیلی .و نمی‌دونم از کجا واقعا 
دیشب هم شوهرم گفت دویست بده به سوپری بدم و من درمانده شدم واقعا 
قرار بود دو ماه از حقوقم بگذرم و بهش بدم و این شده پنجمین ماه و هر بار من همینقدر حرص خوردم .
باید حساب کتاب پس بدم واس
با یه لیوان چای عطردار هلو توی تاریکی تکیه دام به میز محل کارم و دارم به بهار پشت در شیشه ای خیابون نگاه میکنم هر چی بیشتر میگذره بیشتر تو خودم گم میشم
آروم وایسادم و دارم این ۶ماهی که گذشت و میبینم 
پیش خودم میگفتم تو این ۶ماه انقدرر تغییرای محسوس میبینم ک بیا و ببین
 اما حالا...همه چی کند پیش میره  ولی روزا دارن میدووَن و من....منم هیچی 
پیش خودم میگم بابا مگه الکیه؟ یهو همه چی‌بشه گل و بلبل؟!!! 
 همون قدری ک طول کشید تا عوضش کنی، زمان میبره تا
مطلبی رو چند روز پیش پست کردم و به واسطه عذاب وجدان لحظه ای پاکش کردم. جالب اینکه تو همون لحظه کوتاه یه نفر لایکش کرد. اما سیر اتفاقات این چند وقت باعث شد بفهمم عذاب وجدانم بی دلیل نیست و کاملن حق دارم که همچین چیزی رو حس کنم. اینکه مدتی میشه به طرز عجیبی به ناراحتی و اندوه دیگران اهمیت نمیدم و بعد ازینهمه، حتا نمیتونم وانمود کنم برام مهمه. تو پست قبلی نوشته بودم اگه سمانه چهار پنج سال پیش بود، باید به این حالت بی حسی و خودخواهی که الان دارم افت
صبح بخیر. من امروز حسابی زود بیدار شدم. دیروز اصلا خوب کار نکردم فقط یه ذره کتاب خوندم عوضش امروز میخوام حسابی جبران کنم. اگه بشه که کلی از کتابو بخونم. اتفاقی یاد سونتاگ افتادم! چقدر دلم میخواد مثلش بشم همش از خودم میپرسم یعنی میشه؟ من مثل استادم مثل سانتاگ مثل آدمایی که دوسشون دارم بشم؟؟ باید خیلی تلاش کنم تا به اونا برسم. برم دیگه بهتره وقت رو هدر ندم. 
من جسم نسبتا بزرگی دارم، عوضش روحم کوچیکه، فلذا همیشه یه فاصله بین این دو بزرگوار هست. یه خلا دائمی، که مقدارش ثابت و قابل چشم پوشیه
ولی امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
قرار شد با فاطمه امروز برم بیرون چهار این طورا میاد دنبالم. خب فکر کنم تا شب بیرون باشم. شایدم زود بیام معلوم نیست. امروزم خوب پیش نرفتم الان فصل سه هم خوندم تموم شد. همش فکرم به بیرونه و هواسم پرته واسه کار کردن. سه نیم هم باید پاشم حاضر شم. یه ساعت وقت دارم بخونم که اونو میذارم واسه زبان. فکر کنم دیگه کار تعطیل تا شب که ببینم کی خونم. اما عوضش دلم باز میشه رفیقمو بعد مدتها ندیدن. بعد میره تا یه قرن بعد :دی
 
40 توصیه"عاشقانه حاج آقا قرائتی" به آقایان
  1) به همسرت بگو : دوستت دارم! ۲) واژه « دوست داشتن »را فقط برای او هزینه کن! ۳) همسر تو کریستاله ! مواظب باش او را نشکنی ! ۴) کاری کن که به تو ایمان بیاره ! ۵) تو باید تکیه گاه خوبی براش باشی! ۶) از عشقت برای او هزینه کن ، نه فقط از ثروتت! ۷) زیبایی همسرت را ستایش کن! ۸) کارهایی که از توانش بیرونه , به او واگذار نکن ! ۹) او گل خوشبوی بهاری است ، پژمرده اش نکن! ۱۰) انتظار نداشته باش همسرت مثل تو باشه ! 11)با بحث و جدل
دلم‌میخواد فارغ از تمام دغدغه هام بشینم درسایی که دوسشون دارم و بخونم..‌ وقت اضافه مو هم کتابای مورد علاقه ی غیر درسیمو.. برای رفتن به دانشگاه یا استخر هم هندزفریمو بذارم تو گوشم و حرفای خوب یا موسیقی بیکلام گوش بدم و تا ایستگاه اتوبوس برم.. بعدم یه مسیر طولانی مجبور بشم قدم بزنم حتی اگه هوا سرد بود و حتی اگر آسمون بارون و برف داشت..
مگه چند بار در سال پائیز و زمستون میان که آدم با فکر و خیال و دلهره بخواد پشت سر بذارشون؟
امان از تردید و دو دلی..
ساعت از 9 صبح گذشته بود که من متوجه تن گرمم روی تختم شدم. یک ساعت هم خواب و بیدار موندم. ولی تو همون حال هم فهمیدم امروز یه چیزی از من کمه! انگار قسمتی از روح من یه جا مونده. حس ناقصی ای دارم که نمیدونم ماهیتش رو. چند روز پیش احساس میکردم اون جایی از وجودم که روح و جسم با هم تلاقی میکنن، درد میکنه و ضعیف شده. به مامان اینا که میگفتم ازم میخندیدن و با چشم تنگ شده بهم میگفتن دردت،  درد بی دردیه. خوشی زده زیر دلت! به حرف شون گوش ندادم، عوضش کلی پرداختم ب
یک اتفاقهایی تو ذهنِ ما  آدمها میگذره که گاهی کنترلش سخت میشه ...
استرس میگیریم ،می ترسیم ،گریه میکنیم ،نا امید میشیم و....
تمام این حالتها بخاطر کد گذاری های بدی هست که در ذهنمون انجام دادیم .
عادت کردیم به ذهنمون جایزه بد بدیم 
شما باید عوض تمام مشکلاتتونو پیدا کنید
مثال:اگر اینو ندارم عوضش اینو دارم ....












متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما است
فکر می‌کردم اینایی که هی دستشون تو موهاشونه قصد دلبری دارن. 
اما الان می‌بینم که نه، خیلی کیف می‌ده! 
+ زدم موهامو. کوتاه کوتاه کوتاه. احساس سبکی دارم، ولی همزمان حس می‌کنم دیگه خودم نیستم. ولی جالبه. 
+ داشت پشت گردنمو تیغ می‌زد (می‌نداخت؟)، هم غلغلکم میومد هم می‌ترسیدم گردنمو ببره. ترسناک بود. 
+ موهامو همون جوری بافته بریدم آوردم خونه که نگهشون دارم. دایی‌م موهامو تکون می‌ده، می‌گه سولویگ دُمتو کندیم ولی هنوز داره تکون می‌خوره! 
+ از و
«هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند» اثر دانیل مارتین کلاین.
نویسنده در دوران جوانی و زمانی که رشته‌ی فلسفه رو برای تحصیل انتخاب میکنه، شروع به جمع‌آوری جملات قصار فلاسفه‌ی مختلف میکنه. پنجاه سال بعد، اون جملات قصار و تحلیلش از هرکدوم رو توی این کتاب ارائه میکنه و تلاش میکنه به کمک ایدئولوژی فلاسفه‌ی مختلف معنا و طریقی برای زندگی پیدا کنه. کتاب با مکتب لذت گرایی اپیکور و آریستیپور شروع میشه، بعد از اون اگزیستانسیالیسم سارتر و کا
سلام
اول بگم که دختر هستم و دیپلم. میتونستم تو یه رشته خوب ادامه تحصیل بدم ولی از کار کردن خوشم نمیاد. دوست دارم تو خونه باشم و به خانوادم عشق بورزم. واقعا فکر نمیکنم رشته های نظری هم برای بالا بردن اطلاعات مناسب باشن، من ریاضی بخونم که آخرش چی بشه؟
عوضش خیلی مطالعه آزاد دارم و به روزم، خیلی ها میپرسن پس نمی خوای ادامه بدی؟!، الان احساس امل بودن دارم.
شما نظرتون راجع به دختر دیپلمه چیه؟
ادامه مطلب
من رسما الان تازه درسو مشقم تموم شد. ولی عوضش خوب کار کردم خدا کنه میبرتم پای تخته خوب جواب بدم. خلاصه که همین. خیلی خوابم میاد اما طاقت ندارم کتابمو شروع نکنم. دارم میمیرم اگه شده یه مقدمشو الان بخونم میخونم پس بزن بریم کتاب جدید دربارهٔ عکاسی ، نوشتهٔ والتر بنیامین ، ترجمهٔ آیدین رحیمی پورآزاد ، نشر حرفه نویسنده رو شروع کنیم . یوووهووو من عاشق کتاب خوندنم. 
من اصولا زیاد دروغ نمی گم
اما یه فلسفه ای دارم
تا زمانی که خودت دروغت رو باور نکردی دروغ نگو! گام اول اینه که خودت باورش کنی!
+  مجبور شدم ننه من غریبم بازی دربیارم برای یه نفر. فقط واسه اینکه متوجه ی جایگاهش بشه. کاملا قابل باور بود و همه باورشون شد! اما اون شخص باورش شد و نادیده گرفت!!!!و گذاشتمش کنار و اجازه دادم هر بلایی دلش میخواد سرم بیاره! اما عوضش خودم رو قوی میکنم و گاردم رو میکشم بالا تا آسیب نبینم ...
+  گرمه...
+  دوست دارید یه بار یه آهنگ ب
حال و اوضاعم خوب نیست. دلم میخاد ک دوباره اون اکتیو بودن و اینای خودم رو ب دست بیارم! عوضش دارم چی کار میکنم؟ (مغزم فلش بک میزنه ب اون قسمتی از فرندز ک جویی از چندلر میپرسه وات آر وی دویینگ؟ و چندلر جواب میده ویستینگ اور لایوز؟!) میدونم ک باید کارهایی رو انجام بدم اما عوضش چی کار کردم؟ شب ها تا ۳ بیدار موندم و سریال و فیلم دانلود کردم و سریال why women kill رو دیدم ک اگ r rated بودنشو در نظر نگیریم شدیدن سریال خوبی بود... شدیدن! و خوشحالم از دیدنش... اب بسته ن
هر چقدر قدیم الایام از تاریخ بدم میومد، تازگی نه تنها دوستش می‌دارم بلکه از خوندنش لذت می‌برم.
متاسفانه نتونستم کتاب حیالت القلوب رو تموم کنم. امیدوارم وقتم کمی آزاد شه کاملش کنم.
این روزها شروع کردم به خوندن تاریخ اسلام: پیامبر صلی الله علیه و آله و اجدادشون، امیرالمومنین علیه السلام.
چقدر علاقه‌ام به حضرت ابوطالی و عبدالمطلب زیاد شده.
می‌دونستید سیادت از حضرت هاشم جد پیامبر آغاز شده؟ ایشون در قحطی که در مکه میاد تمام اموالشون رو خرج مر
اومدم اصفهان.
دلم برا شهرم تنگ شده بود. مخصوصا آدماش .
البته اینبار با اوتوبوس اومدم و نه با ماشین خودم.
دومین باری بود که با خانومم با اتوبوس سفر میکردم.
اولین بار تقریبا اوایل دوران عقدمون بود.
یادمه اوندفعه هم مثل اینبار صندلیش خراب بود و کمرش درد گرفت. شرایط هم طوری بود که نشد صندلیمون رو با هم عوض کنیم.
ماشین خودمون درسته که کوچیکه و توی سربالاییها کم میاره و کولر نداره و سر و صدا خیلی داره و صندلیهاش راحت نیست و مدام خراب میشه و .... ولی با ه
اومدم اصفهان.
دلم برا شهرم تنگ شده بود. مخصوصا آدماش .
البته اینبار با اوتوبوس اومدم و نه با ماشین خودم.
دومین باری بود که با خانومم با اتوبوس سفر میکردم.
اولین بار تقریبا اوایل دوران عقدمون بود.
یادمه اوندفعه هم مثل اینبار صندلیش خراب بود و کمرش درد گرفت. شرایط هم طوری بود که نشد صندلیمون رو با هم عوض کنیم.
ماشین خودمون درسته که کوچیکه و توی سربالاییها کم میاره و کولر نداره و سر و صدا خیلی داره و صندلیهاش راحت نیست و مدام خراب میشه و .... ولی با ه
من که دوست دارم برم دانشگاه بشینم درس موردعلاقه مو بخونم، پژوهش کنم و مرز های علم رو بشکافم مجبورم برم کار کنم برم واسه چندرغاز منت این و اونو بکشم بهم کار بدن یا حتی واسه کار پیدا کردن دوره ای رو ثبتنام کنم تا چیزی یاد بگیرم که با روحیه ام سازگار نیست! 
به جاش خیلی ها که جاشون تو دانشگاه نیست دارن گند میزنن به پایه های علمی مملکت درحالی که هیچ اعتقادی به درس ندارن و یکی دیگه خرجشونو میده و غم پول ندارن!
چرا همه چی برعکسه؟ چرا واقعا؟
امثال من ن
[داخلی. خانه‌ی مادرم در تهران]شرت‌هایم را شسته بودم. من همیشه یک تَشت شرت برای شستن دارم! رفتم تا یکی را از روی بالکن بردارم. مادرم با حالتی خندان، شوکه و سرزنشگر گفت «ئــه!» منظورش این بود که چرا بدون حجاب رفته‌ام بیرون! در شهرکی نظامی زندگی می‌کنند و نگران بود که ممکن است این «کون برهنگی‌»های من کار دستشان بدهد. شرت پشت‌بازِ توریِ فیروزه‌ای رنگم را برداشتم.- اینو می‌خوای بپوشی؟؟!!! دکترا می‌گن آدم عفونت می‌کنه!+ با اینا راحت‌ترم. مشکل
بماند که اینهمه روانشناسی خوندم با دل و جون ولی پول ندارم مطب بزنم. سر همین قضیه اومدم تو یک شرکتی که کاملا بی ربقطه به رشته ام دارم کار میکنم با ماهی یکو هفتصد و پولی که میاد جمع نمیشه. و اینها.. بماند.
بماند که حالا خودمو راضی می کنم که پسر خیلیا هستن که کار ندارن. امنیت روانی که سر ماه ی حقوقی ریخته میشه براشون رو ندارن. بماند.
بماند که باز میگم عوضش کاری که می کنم نیاز به مهارت هایی داره که من اگه این رشته رو نخونده بودم بلد نبود.
بماند که با ای
خوب مثل اینکه فردا اون سمت شلوغه و من با خیال راحت بعد از ظهر میام خونه و بازدبد دوم مالیده می‌شه.ولی جاش رو دوست داشتم.کاش هفته بعد هم هماهنگ کنن بریم.
یه جوری از کنسل شدن یا پیچیده شدن کلاسا خوشحال میشم که انگار قراره چه کار مهمی عوضش انجام بدم.میام خونه یا میخوابم یا نهایتا نت‌گردیه دیگه‌.این همه خوشحالی نداره که
دلم میخواد تهران خونمو عوض کنم
از صمیم قلبم دلم میخواد عوضش کنم ،اما اجاره ها داره بالا میره و دلم نمیهواد به خونواده فشار بیارم ، و حتی اگه بهشون فشارم نیاد دلم نمیخواد دیگه بیشتر از اینا خودمو خرد کنم و منت بکشم 
تنها چیزی که میخوام اینه که این سه سال باقی مونده زودتر بگذره و امتحان ارشد بدم 
این ارامش رو مدیون تلاش هایی هستم که بی وقفه برای رسیدن به خوشبختی و حل مشکلاتمون انجام میدادم. دعا میکردم‌. میپرسیدم. حرف میزدم و حرف میزدم و حرف میزدم...
حالا وقتی یک بحثی بینمان پیش بیاید حتی اگر خیلی حاد شود مطمئنم که دوستم دارد مطمئنم که دوستش دارم و دقیقا بخاطر همین علقه هست که میتوانم در ارامش به حل مسائل فکرکنم. به اینکه ببین چقدر همدیگر را دوست داریم. ببین تا الان چه چاله ها و دست انداز های بزرگی را پشت سر گذاشتیم جانم! ببین که این اتفا
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
تو این مدت انقد سرد و گرم شدم که ممکنه ترک خورده باشم.کاش حداقل همبازیای بچگیم بودن که میگفتن عیب نداره عوضش بزرگ شدی.میترسم آخرش یه روز از خواب بیداربشم ببینم حتی بزرگم نشدم.
«بس که ترک ترک شدم از پس ترک تُرک خود
 تارک این جهان شوم گریه اثر نمیکند»
هی می خوام غر نزنم...نمیشه...طرف پیشنهاد کار پژوهشی میده...معیار جبران زحمتش، تعداد کلمات خروجی پژوهشه...یعنی شما هیچی نخون، ولی صدهاصفحه خزعبل بنویس...خدا تومن بزن به جیب...عوضش هزارها صفحه بخون، یک صفحه خروجی به درد بخور بده...بهت چی میدن به عنوان دستمزد؟بوی گوز بز!!!افساد فی الارض اینه...
ساعت دوازده شب هست و با حوصله دارم لاک میزنم!!! این یعنی حال دلم خوبه :)
ساعت دوازده شب هست و بدون توجه به لرزش دستم و کج و کوله شدنِ لاکم با ذوق به ناخن های قرمزم نگاه میکنم:)
ساعت دوازده شب هست و از مرورِ امروزم لبخند پت و پهن روی لبم جاخوش کرده :)
از یک روز زندگی چی میخوام مگه؟
سرکار با همکارها شوخی میکنم،بچه ها رو با عشق بغل میکنم و از لباس های تک تکشون تعریف میکنم.
خونه مامان بزرگه میرم و دیداری تازه میشه.
برای عیدی خواهرزاده ها خرید میکنم،برای
نمیدونم چمه ...
هرشب کابوس میبینم کسیو که دوسش دارم رو از دست دادم ...
هر شب نفس تنگی میگیرم ...
ولی خوب عوضش کلی میخندم
چون با عشقام میحرفم ...
شمام هیچوقت کاریو پشت گوشتون نندازینش ...
هرموقه فرصتش به دست اومد همون لحظه انجامش بدین ...
مثل من
 
پ.ن : همینجوری یچی پروندم که چیزی نوشته باشم
+کتابخونه ثبت نام کردم و اتفاق هایی افتاد پر از خجالت برای من.
 
++آسمونمون  ابری شد، اما بدون یک قطره باریدن پس صاف شد، آخر زد حال! 
 
+++بعد یک هفته بالاخره غذا خوردم 
 
 
++++دفترمو نمیتونم بر دارم(گم شده و تنبلی من) و حسابی کلافه‌ام
 
+++++خیلی مسخره‌س حرفی برای گفتن/نوشتن نداشته باشی و رسما چرت و پرت بنویسی، معذرت میخوام بخاطر هدر رفتن چند دقیقه از وقتتون:)
 
++++++اندکی باران، اندکی دوست و اندکی راه رفتن زیر باران و اندکی دعا و آرزو های شیرین.
 
++++
وقتی تخته گاز میری جلو و یهویی می خوری به یه دست انداز سخت تکون می خوری. علاوه بر اینکه جلوبندی ماشین رو به فنا میدی خودت هم آسیب میبینی! زندگی هم همین شکلیه. وقتی با سرعت میخ وای همه کارهاتو انجام بدی و به خودت استراحت نمیدی باید انتظار دست انداز رو هم داشته باشی!
من بعد از یک پروسه کوتاه که با سرعت تو مسیر حرکت می کردم به چاله عمیقی برخورد کردم که به 4 روز استراحت منجر شد! عوضش یاد گرفتم فقز دویدن بی امان به سوی هدف کافی نیست و ادم باید گاهی وق
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
یه جایی از سریالHow i met your mother تد موزبی میگه: No more dating, I'm ready to settle down
من الان اینجاش‌ دارم آفتاب بالانس میزنم با اینکه ژیمناست نیستم
 
+سال‌های زیادی رو پای سریالای کمدی گذاشتم و میتونم بگم اگه سریال جدی بذارن جلوم و حتی GOTهم باشه چندان میلی در من نیست که بشینم و ببینمش.عوضش همین How i met your mother رو بالغ بر ده بار دیدم(به جز فصل آخرش که هنوز ندیدمش، چون دوس ندارم اون پایان دوست نداشتنی رو تحمل کنم).حالا از اجنبی ها که بگذریم، شب‌های برره‌ی خودمون رو
خدایا بابت این روزا ازت ممنونم و خیلییییی دوستت دارم
اینکه مامان گذاشت شب یلدا بعد از سرکار برم خونه ی حورا اینا و شب یلدا باهم باشیم و شب هم خونه شون بمونم و باهم کلیییی بهمون خوش بگذره و صبح باهم بیدار شیم و باهم بدویم و بریم سرکار و تا پنج عصر بازم باهم باشیم
خدایا ازت ممنونم
ماشاالله لاقوه الا باالله العلی العظیم
چشم نخوره دوستی مون
 
خدایا ازت ممنونم
اشکالی نداره اگر امروز به آزمون تعیین سطح زبان نرسیدیم
عوضش تو هوامونو داری
ازت ممنونم
1.این یک ماه گذشته، بقدری افسار زندگیم از دستم خارح شد که حتی روم نمیشه در موردش بنویسم. به معنی واقعی کلمه خودمو ناامید کردم ولی خب هنوز امید به جبرانش دارم:))
2. صد گیگ اینترنت و دو روز وقت دارم:)) پیشنهادی چیزی اگه دارید بگید
3. اون عمه ی پانم رو یادتونه میگفتم میخواد پناهنده شه؟ اون کار رو نکرد ولی عوضش واسه دخترش از یکی از دبیرستانای کانادا پذیرش گرفته میخوان اون طور برن. پسرش خیلی از راه بدره و نمیدونم اونو میخواد چیکار کنه، شوهرشم که یه طرف-_
ایران مسئولیت منهدم کردن هواپیمای اکراینی را بر عهده گرفت.
 
 
اون دوستانی که فکر میکردن مردم هیچی حالیشون نیست و همش چرت و پرت میگن و توهم زدن و اصلا چطور ممکنه ایران یه هواپیمای مسافربری رو مهندم کرده باشه،دلم میخواد الان قیافه شونو ببینم...
 
از رستم پیروز همین بس که بپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
 
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
 
سلام به دوستان بی حال و بی انگیزه خودم
یعنی اصلا اهل چالش نیستید !
امیدوارم شب یلدا به همتون حسابی خوش بگذره
و یکی دو روز قبلش حسابی سر حال باشید تا بتونید از شب یلدا لذت ببرید
اگر هم حال و حوصلش رو ندارید که چیزی درست کنید یا تزیین کنید
اصلا مهم نیست
میشه با خریدن چند تا شیرینی یا ژله از ی شیرینی فروشی خوب
از این شب لذت برد
خوب چون استقبال از این چالش بسیار قوی بود
تصمیم گرفتم دستور چند تا ژله و کیک رو اینجا بذارم
 
من خودم قصد دارم فالوده و ژل
زمان همیشه به تغییر آدم ها کمک کرده! زمانی نمیگذره که میبینیم دیگه اون آدم قبلی نیستیم و یه جورایی فرق کردیم؛ گاهی بهتر و گاهی متاسفانه بدتر!
ولی تو همه ی این تغییرها همیشه حسابم با او فرق داشته و داره و ان شاءالله خواهد داشت!
من هیچ وقت حس و حالم با امام رئوفم عوض نشده 
هیچ وقت دوست نداشتم تو حرم عکس بندازم چون حس میکردم وقتم تلف میشه
هیچ وقت دوست نداشتم جز برای غذا و استراحت و استحمام تو هتل باشم
هیچ وقت دوست نداشتم فقط یه جا بشینم و بعدش پاشم
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه... الکی سخت می‌گیرم. :)
 
سلام به دوستان بی حال و بی انگیزه خودم
یعنی اصلا اهل چالش نیستید !
امیدوارم شب یلدا به همتون حسابی خوش بگذره
و یکی دو روز قبلش حسابی سر حال باشید تا بتونید از شب یلدا لذت ببرید
اگر هم حال و حوصلش رو ندارید که چیزی درست کنید یا تزیین کنید
اصلا مهم نیست
میشه با خریدن چند تا شیرینی یا ژله از ی شیرینی فروشی خوب
از این شب لذت برد
خوب چون استقبال از این چالش بسیار قوی بود
تصمیم گرفتم دستور چند تا ژله و کیک رو اینجا بذارم
 
من خودم قصد دارم فالوده و ژل
آویشن و پونه _ دولیوانسیاه دانه_ چهار لیوان
آب نمک_ 6 بار قرقره
نشاسته ذرت و عسل_ یک لیوان
آب و عسل_ یک لیوان
آب و عسل و خاکشیر_ دولیوان
آب و سرکه سیب_ یک بار قرقره
البته این هم بگم واحد لیوان من دو واحد لیوانای معمولی هست-_-
خلاصه همه اینها رو از دیروز صبح دارم میخورم تا بلکه صدام دوباره برگرده (گلو درد و گوش درد اولویت ندارند فعلا) ..خیر سرم امروز آخرین ارائه درس بیو مکانیکم بود ...میخواستم عالی باشه .
به استاد میگم اگر صلاح میدونید با این صدا جا به ج
نمی‌دونم. دوست دارم کامل بنویسم که پر از خشمم. که چه‌جوری می‌گذره و نمی‌گذره حتی! اما فعلا چیزی که مهمه اینه که هیچ‌وقت این‌قدر پر از انگیزه قتل نبودم:
صبح به بچه‌های اکیپ دبیرستانم روز مهندس رو تبریک گفتم. با این‌‌که دوست نداشتم این‌کار رو بکنم اما انجامش دادم چون تنها کسی‌ام که توی اون گروه مهندسی نمی‌خونم. حتی فکر می‌کنم نگار خیال می‌کنه یه‌کم حسادت هم می‌کنم بهشون که مهندس می‌شن:) خدایا من سکوت می‌کنما ولی خداوکیلی کسی که یه وا
همیشه دلم میخواست راننده ماشین پلیس باشمبلندگو بگیرم دستم بگم :»راننده پژو سفید حرکت کن...»ریو؟ سرت رو بنداز پایین ، مگه خودت خواهر مادر نداری ؟؟؟»لندکروز مشکی؟شیطون دخترای قشنگی سوار کردی»۲۰۶ صندوق دار!!! آهنگت خیلی قدیمیه عوضش کن»بنز مشکی ...... بننننززز ...... فخر میفروشیبزن بغل
بالاخره بعد از روزها یکی دو ساعتی با رعایت احتیاطات لازم پیاده روی کردم. پیاده روی بدون موسیقی. اوِر ثینک کردن. کاش میتونستم با خ صحبت کنم. ولی عوضش تو خیالم با ه صحبت کردم. براش تعریف کردم و اشک ریختم. اشک ها می‌رفتن زیر ماسک و پنهان ‌میشدن. شایدم این به کمال نزدیک‌تر باشه. معشوق خیالی که باهاش حرف بزنی. بهش آرامش بدی و بهت آرامش بده. اصلا شاید قشنگ‌ترش همینه. دردناک‌ه و یه تیکه از قلب آدمو درد میاره. بغلی نیست. شونه‌ای نیست. ولی خوبیش اینه ک
جریان از چه قراره؟
اقا من دسته بیستوریم مشکل داره و نمیتونم ازش استفاده کنم و هی پشت گوش انداختم که برم عوضش کنم
امروز رفتم از تنکسین اونجا گرفتم حین کار خورد توی دستمویه خون "ریزی" اومد و تموم شد منم زیرشیر اب شستمش(البته زمان زیادی دستم زیر اب بود)
خلاصه چون بچه های اونجا که برای مریض کار میکنن امکان داره از این استفاده میکردن(شاید البته) یکم ترسیدم و خب به جز مامانم به کسی چیزی نگفتم
الان یه استرس ریزی دارم نکنه هپاتیت؟
برم ازمایش بدم یعنی؟
نشستم واحدامو براشون میگم:)) باکتری. ویروس. فیزیو. آناتومی سروگردن. روانشناسی. یک مشت قولِ موجود در ترم دو!:)) هرچی بیشتر میگفتم بیشتر وحشت میکردن و برام ارزوی صبر میکردن. اصرار شدید که از همون اول ترم درس هرروز همان روز باشه ماجرا!:)) و بخونم جدی که بتونم پاس کنم. غمگینم . ولی چاره ای هست؟ نیست.
 
+ اتاق جدید بی نهایت سوت و کوره. ولی عوضش امکاناتش بیشتره و تمیز تره. باید کنار بیام این یه ترمو. نمیدونم واقعا:))
آخر هفته خوبی نبود. نه درس خوندم نه رفتم بیرون. عوضش چهارشنبه مریض شدم و این دو روز داشتم ریکاوری میکردم. برای اولین بار توو عمرم سرم زدم... و خلاصه.
دیشبم اومدم درس بخونم اونجوری شد انرژیم افتاد. با بچه ها کارتون دیدم.
 
الف هم داره ادا های ز رو در میاره؛ بچه بازی. و میدونین چیه: به من چه ربطی داره مشکل اونا اصلا؟ :/ آدمای پر رو.
 
الانم داشتم فکر میکردم نوجوونی چه خوب بود ؛ توو رویاهامون زندگی میکردیم. نمیدونستیم دنیا قراره اینقد زشت بشه یه روزی.
پدر میگوید: عکس را که گرفتیم، مثل ماهی از دست من فرار کردی و خودت را درون آب انداختی...
کدام آدم عاقلی خودش را در آب می اندازد؟
خداراشکر ننه چادر به سر میکرد و سریع مرا از آب بیرون کشیده اند و با چادر احاطه کرده اند. پدر هم کاپشن را درآورده و دور من پیچیده و همگی سوار موتور شده ایم تا به خانه برگردیم. ننه میگفت: از سرما میلرزیدما، دندان هام به هم میخورد و بلند بلند صدا میداد! 
اما من از عمق چشمانش میفهمیدم که وقتی به آن روز فکر میکند دوباره بدنش می
بچه هاا من دارم میرم یه مدت بمیرم...
مامانم همه چیزو فهمید...
حالمم اصن خوب نیس...
واقن دارم میمیرم...
همتونو خیلی دوس دارم...
منو یادتون نره...
ددی اون فیکرم ترجمش میکنم...
ولی یکم دیر تر...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
لیندا عاشقتم...
بعد از ۴ سال امروز میرم که بیشتر از یک ماهِ مداوم پیش خونواده‌م باشم. خدا خودش بهم صبر بده. باخودم عهد بسته بودم قبل از تعطیلات نوروز، خونه رو تمیز و مرتب کنم که وقتی ۱۵ فروردین برمیگردم با طویله روبه‌رو نشم. متاسفانه بابام در یک حرکت انتحاری داره میاد تا منو ببره. فکر نمیکردم اینقدر دوسم داشته باشه. حتی خداهم نمیخواد من خونه‌م رو تمیز کنم. این ۲ هفته ای که از اعلام کرونا میگذره معین سرکار نرفته و خونه مونده. بلااستثنا هر شب نالیده و خواسته س
تو همین چند روز دو تا حرکت انجام دادم که شاید برای هیچ کسی غیر از خودم مهم نباشه ولی واقعا حس می کنم برام دوست داشتنیه. اول پک کامل سریال بریکینگ بد رو که خیلی هم دنبالش بودم (از دیجی کالا) با قیمتِ خوب و مهم تر از اون یک بسته بندی درست و حسابی خریدم. (جالبه بدونید جزء معدود سریال های خوبِ این سال هاست که حق پحشش خریداری شده). و دومی که مهم تره این که یک هارد دیسک اینترنال 1 ترابایتی 3.5 اینچی کاملا بلا استفاده داشتم که با یک قاب و آداپتور به ارزش 135 ه
اول وارد سایت زیر شوید
برای ورود به سایت کلیک کن
دوم وارد سایت که شدید اولین رو انتخاب کنید بعد ایدی و غیره رو بنویسید بعد برای دریافت ممبر دوباره به فیلتر دیگه وصل شید یعنی کشور الان شما برای فیلتر المانه عوضش کنید امریکا و....
تا آیپی تون تغیر کنه 
ادامه مطلب
دلم درد میکرد
میرم سونوگرافی
شروع میکنه به چک کردن و مثل همیشه میگه ؛پر از فولیکول های متعدد با سایز های فلان و فلان؛
این یعنی آیودی من یه میلیمترم تکون بخوره و یه قطره اسپرم بریزه حامله شدم و تماااام
و آیودی بازهم تکون خورده
ابعاد رحم میگه ۷ در ۶ در ۵ میلیمتر :| و آیودی ۳ میلیمتر از جای مناسبش اومده پایین تر :|
باید فولیکول هامو بفروشم فکر کنم
 
پیش نوشت: فطایر یه غذای عربیه . من کلا به غذای ملل علاقه مندم و خیلی دوست دارم بخورمشون و تجربه جدیدی
تو همین چند روز دو تا حرکت انجام دادم که شاید برای هیچ کسی غیر از خودم مهم نباشه ولی واقعا حس می کنم برام دوست داشتنیه. اول پک کامل سریال بریکینگ بد رو که خیلی هم دنبالش بودم (از دیجی کالا) با قیمتِ خوب و مهم تر از اون یک بسته بندی درست و حسابی خریدم. (جالبه بدونید جزء معدود سریال های خوبِ این سال هاست که حق پحشش خریداری شده). و دومی که مهم تره این که یک هارد دیسک اینترنال 1 ترابایتی 3.5 اینچی کاملا بلا استفاده داشتم که با یک قاب و آداپتور به ارزش 135 ه
یعنی خوندن این بخش آخر عذاب الهی. فلسفه بعد از ارسطو. اصلا چرت میگن. خلاصه که حال نمیکنم باهاش فقط میخونم. ارسطو عوضش به نظرم جذاب ترین بخشش بود. با این وضعی که میبینما فکر نکنم تموم بشه اما من تا شب میشینم پاش بلکه زودتر خلاص شم :دی  فکر کنم ۱۵ روزه دارم این کتابو میخونم چه خبره بابا. اما خدایی کتاب پر محتوایی بود اولش فکر نمیکردم از پسش بر بیام اما تونستم حالا فکر کن نزدیک کنکورم دوبتره باید بخونمش :دی چون الان فقط خوندم حفظ نکردم. من میگم بیا ی
اعتماد بنفس منو، با این وضعیت رفتم عضو سایت 4jock شدم!! :)) البته قبلاها یه اکانتی داشتم اونجا دو سه تا مطلبم هم تایید شده بود ولی بعد از گذر سالها اصلا یادم نمیومد رمزش..
خلاصه اینکه تنها مطلبی که گذاشتم، تایید هم نشد:) ولی عوضش چند تا از جکایی که خودم خیلی باهاشون خندیدمو گفتم بذارم اینجا شاید یذره فضا عوض شه!! :)
ادامه مطلب
خلاصه ک چقد هیچ کس نیست. 
میتونم اینجا بیام از کارایی که این روزا درگیرشم بگم، از اینکه درسام سنگین شده یا مشغول به کار شدم. اما اینا رو همین دور و بریام هم میدونن، اینجا بگم تکرار اضافاته.
عوضش انقد نگفته دارم که میتونم تا صبح بنویسم و تموم نشه. اما انرژی میخواد گفتنشون. اصن چیزی رو ک انقد تو خودم نگه داشتم بگم ک چی؟
اینجا کلا بخش تاریک ذهنم فعال میشه و نوشته ها تلخه. این تلخی رو جای دیگه ای نمیتونم دور بریزم. انگار بلاگم زباله دونی تلخیات ذهنم
تازه می فهمم پرخوری! چقدر می تونه بد باشه! 
حالت تهوع و تبعاتش :دی ،سرگیجه، بی حالی، سنگینی معده!
یک روز و اندی حالم کاملا بد بود! نه می تونستم چیزی بخورم  نه کاری انجام بدم؛ انگار تمام چیزایی که خورده بودم تو گلوم جمع شده بود و پایین نمی رفت. و من اون حجم نامرئی چسبیده به گلوم رو حس می کردم.  می خواستم این حال بد رو انکار بکنم ولی نمی شد.
+ تازه پرخوری آنچنانی هم نبود! انگار کن در عین اینکه اصلا گرسنه نبودی، عصرونه بخوری ولی عوضش شام هم نخوری :/
تا حالا دور و برتون آدمهایی را دیدید که توی هر شرایطی که هستن سعی می کنند بهترین باشند.
به نظر من رفتار این افراد قابل ستایش است و به عنوان یک سبک رفتاری الگوهای مفیدی هستند. خیلی خوش شانس که باشید یکی از این نمونه را ببینید و از رفتارش الگو برداری کنید.
این افراد حتی اگر از ریاست به خدمه یک رستوران هم تبدیل شوند باز در آن نقش هم عالی رفتار می کنند.
یک قانون کلی در مورد همه این نوع افراد صادقه:
مهم نیست نقش شون چیه، دوستش دارن یا نه، اگر بتونن عوض
آقا واسه زبان درسته که خیلی آسونه و منم دارم خیلی دیر شاید اینو میرم اما با تمام اینها خب عوضش من واقعا بهش رسیدم که میخوام زبان یاد بگیرم. میشد مامانم بزور منو بفرسته کلاس تهشم هیچی یاد نگیرم. نه که نخواسته باشه بفرسته من نرفتم. مرغم یه پا داشت از بچگی همین بودم مهد کودکم نرفتم :دی کلا از جاهای جدید رفتن انگار میترسیدم یا شایدم کنج عزلتم تو خونه رو از همون موقع ترجیح میدادم :دی به هر حال الان این حقیقت داره که به یه پختگی رسیدم و واسه اون شروع ک
 
نمی دونم چه جوری گذشت....یهو این همه بزرگ شدم من؟؟
دچار بحران 18 سالگی شدم.کلییی آرزو داشتم که بهشون نرسیدم ولی عیب نداره
عوضش کلیییی رفیق تووووپ پیدا کردم اینجا :)
ورود خودمو به دنیای شگفت انگیز و خفن 18 سالگی تبریییییییییییک میگمممممممممم.
تبریک به خودم ، تبریک به شما ، تبریک به همه
عااااااااااشقتونمممممممم رفقاااااااااااااااااااااا
یه موقع هرکس تو برنامه اش کم می‌آورد، می آمد کنار من تا روحیه بگیره
اما امروز، این منم که کم آوردم، خیلی هم کم آوردم،
دیگه از یه جایی به بعد نمیشه ادامه داد، نه اینکه تنها مقصر هم خودم باشم ، نه...
نمیذارن که به اهدافت برسی...
تو تمام طول عمر تا این اندازه مستأصل نشدم، 
از یه جایی به بعد، باید راهی رو که رفتی برگردی.
مجبور میشی از چیزی که با دنیا عوضش نمیکردی و تنها آرامشِ تو دنیات بود خداحافظی کنی.
شب تولدم وقتی که پستم رو نوشتم در حین دوباره خوندنش خوابم برد. همونجور گوشی به دست! اومد و گوشی رو از دستم گرفت و خوند. اینو من خودم فهمیدم! وقتی ساعت 12 شب بیدارم کرد تا شمع تولدم رو فوت کنم دیدم که صفحه وبلاگم توی گوشیم روی آخرین صفحه‌ست! ازش پرسیدم تو وبلاگمو خوندی؟ گفت آره دیدم یه چیزی بود که از ما قایم کردی! همون‌موقع هم عصبانی شدم و هی تکرار می‌کردم چرا خوندیش؟ می‌گفت نه سرسری خوندم! اونقدر میفهمم که اگه چیزی رو بهم نگفتی و نخواستی بفهمم،
من از این‌که حرف‌های مأیوس کننده بزنم حس خوبی نمی‌گیرم ولی کم‌ترین کاری که می‌تونم درحق خودم انجام بدم اینه‌ که حرف‌های این مدلیم رو یه جایی بنویسم که مغزم از دست‌شون راحت شه،بله من احساس می‌کنم توانایی صحبت کردن راجع به‌شون رو ندارم و همین‌که با یکی دو جمله‌ی نامفهوم یه‌طوری این‌جا منظورم رو برسونم برام کافیه،مشکل امشبم اینه که فکر می‌کنم دلم می‌خواد تمام چیزایی که دوست دارم رو یادبگیرم/دنبال کنم ولی آن‌قدر که تجربه‌ی بدی داش
آهنگ ِ چشم من ِ داریوش به صورت لایو را دانلود کرده (چون کیفیتش حال میده) و از کله صبح بشینید سوالی که سه ماهه نزدین و هی تو سر و مغز طراحش زدین و اونم زده تو سرتون رو حل کنید و بعد از اینکه کلی فکر کردین چطوری چیزارو بهم ربط بدین، سایت بهتون صفر بده، و بعد از اینکه سه بار صفر داد، همچنان گوش بدین "تا قیامت دل ِ من گریه میخواد..." :| و برای بار چهارم از 85، 8 بگیرید. 
اصلا مگه ایده آل تر از اینم هست؟لامصب، چی ریختی تو تست کیسا که با مثالای خودت اینقد مت
     برای یاس یه پیراهن خریده بودم که موجب خشم و غر فراوان شد. چرا؟ چون ایرانی نبود و هیچ متوجه نیست توی شهرمون پیراهن ایرانی پیدا نمیشه که من بخوام بخرم. واقعا هم خیلی روی مود اش نبودم. بعد از کلی ننه مم غریبم بازی و این صحبتا توسط خودم، امروز یاس پیراهن رو که سایزش هم نبوده برده بوتیک مورد نظر که اجبارا با سایز بزرگتر عوضش کنه و اونجا تا خودش رو معرفی کرده، از اونجایی که نقل حمایت از تولید ملی ایشون گوش فلک رو کر کرده،‌ یارو فروشندهه با هیجان
من اومدم.  با یه عالمه کتاب اومدم. فکر کن به من پول بدن من بتونم نگهش دارمو کتاب نخرم بعد فکر کن تا آخر ماه فقط ۲۰ هزار تومن دارم :/ هنوز ایمان نیاوردین به دیوونگی کردنای من؟ نمیدونی داشتم میترکیدم چند وقت بود کتاب نخریده بودم. عوضش حالا دارم. دونه دونشو تا آخر شهریور میخونم. یوووهووو مها برام به مناسب روز عکاسکتاب دربآرهٔ عکاسی نوشتهٔ والتر بنیامین و با ترجمهٔ آیدین رحیمی پورآزاد ، نشر حرفه نویسنده رو خرید. اینقدر ذوق دارم بخونمش هرچی زودتر
 
 
دیروز که تو وبلاگ پست نزاشته بودم  کلی پنچر بودم. راستش نه مشغله ی کاری داشتم نه هیچی! همینطوری پست نزاشتم گفتم ببینم چی میشه! ولی واقعا روی من اثر داشت و تا شب دپرس بودم و همش فک میکردم چیزی گم کردم. از بس به نوشتن و گشتن تو وبلاگم عادت کرده بودم یه روز نوشتن ناراحتم کرده بود. با اینکه وبلاگم خالی از هر ادمی هست:) اما اونقدر دوسش دارم که با یه دنیا عوضش نمیکنم. چون عین یه دوست نزدیک شده برام!داشتم به این فکر میکردم دلبستگی و وابستگی چقد زود ات
ساعت 00:49 دقیقه سه شنبه یکم برج 11 نودوهشت
تصمیم گرفتم پاک بشم.تصمیم گرفتم تسلیم بشم و برای همیشه پاک بمونم
خیلی فردا پسفردا اینروز و اونروز کردم خیلی زمان از دست دادم ولی اینبار بخاطر بچم و زنم و زندگیم شروع میکنم
از همین الان تا همیشه.هیچوقت نمیگذارم وسوسه و ناراحتی های روزگار گولم بزنند.همه چی در گذره و تمام احساسات زود گذر، میخوام تسلیم بشم و پاک بمونم... میجنگم تا سالم بشم دوباره و شادی و سلامتمو بدست بیارمو با هیچ چیزی عوضش نمیکنم
شروع شد..
دیروز داشتم با خودم فک میکردم، که چقد زندگی مزخرفه! 
واقعا همه چی افتضاحه...
علت اصلیشم اینه که همه چی اجباره...
اومدنمون، رفتنمون
تنفرمون، عشقمون
رنگمون، زبونمون
همه چی 
حتی اختیارمونم اجباره 
.......
اما توی این دنیای پر از اجبار خیلی خوشحالم که این اجبار باعث شد من با مهدی آشنا بشم. 
مهدی بهترین دوست منه.
بین 8 میلیارد آدم هیچ کسی مثل من مهدی رو و مثل مهدی من رو نمیتونه درک کنه.
مهدی یه عشقه...
یه عشق که با هیچ دختری که هیچ با هیچ آدمی که هیچ، با هی
آقوی قاضی ! حالو من هیچیت نمیگم ... ولی خودت بگو! این رواست که مه و خورشید و فلک دست به کار بشن انقدر اغواگری کنن ، هوای بهار انگولک مون بده، هی یادمون بندازه که نه یار داریم نه وقت ؟! عوضش درس داریم و درس ... مثل همیشه ی خدا؟ ! ها؟! این رواعه به نظر خودت؟! 
الانه چه وقت خوندن نوروفیزیولوژیه؟ الانه خودت و حاج خانوم تیپ زدین میخواین برین گل گشت ...کار درست رو شما میکنی :/
حالا باز من هیچیت نمیگم
مداح با صدایی که نایی برایش نمانده و از عمق دلش می‌آید می‌خواند.‌..
تو این دنیا
من تو رو دارم...
بهت خیلی
خیلییی بدهکارم...
بذار عالم همه بدونن من... دوست دارم...
کمم اما
عاشقت هستم...بهت خیلیی خیلییی وابستم...
به غیر از تو، من کی رو دارم
دوست دارم...
.
قبلا هم پرسیده بودم آیا ما را هم با همه خطاهایمان به اندازه علی اکبرتان دوست دارید؟
وقتی کتابیو میخونی که تک تک کلماتش برات نامفهموم از نظرت مزخرف میاد. در صورتی که همه میگن خیلی شیرین اما از نظرتو فقط مزخرف
زمان زیادیم نداری باید بفهمیش به زورم که شده باید بفهمیش حتی شده از خودت توضیح خلق کنی باید یه چیزی برای گفتن داشته باشی...تا روز سه شنبه دست از پا دراز تر جلو استاد نری 
خستم ... باید استراحت کنم اما اینو اصلا متوجهش نیستند(هیچکس استثنا هم نداریم). هر کی به فکر خودش و فکر میکنه فقط کاری که اون انجام میده سخته و آره فقط اونه
. زیاد میخوابم بد میخوام اعصابم خورده! خوشم نمیاد اینجوری باشم اصلا. اه
 دارم
کتاب خودت باش دختر رو میخوندم. هنوز پنج فصلشو خوندم و احساس میکنم ک
خیلی روم تاثیر گذاشته.حس بهتری دارم نسبت ب خودم و اعتماد بنفسم بالاتر
رفته. انگار خودمو بیشتر دوس دارم.برای خودم احترام بیشتری قائلم. هرچند با
اون مورد خواب م مشکل دارم اون قضیه ش جداس
هر روز بلند می‌شم می‌رم جایی که دوست ندارم تا کاری که دوست ندارم رو انجام بدم. هر روز تلاش می‌کنم مهارت‌ها و دانسته‌هام رو در مورد کاری که دوست ندارم، تو جایی که دوست ندارم، بیش‌تر کنم.
نمی‌تونم نصفه ولش کنم چون هیچ وقت تو‌ زندگیم نتونستم کار مهمی رو نصفه ول کنم؛ یا خودم نتونستم یا بقیه نذاشتن و حالا هم نه خودم می‌تونم نه بقیه می‌ذارن.
شیش ماهه می‌رم سر کار و‌ هنوز سر سوزنی درک نکردم لذت «عوضش پول درمیاری و‌ دستت می‌ره تو جیب خودت» کجا
این روزا با تمام شلوغیش سعی میکنم تا کار کنم. حالا یه روز کم میشه و یروز زیاد. دوست دارم زودتر عروسی تموم بشه بارو بنه امو جمع کنمو برم رشت. همه چی اروم پیش بره از این همه حواشی خسته شدم ولی خب ذوقشم هست یه کم روحیه امون شاد شه. دیروز خیلی اتفاقی قرار شد که ۲۵ ام با مها برم رشت بعد اون ششم میاد تهرانو من میمونم رشت. تازه بلیط داشت اونو کنسل کردیم یکی دوتایی خریدیم. نگفتم بهت بازم اتفاقی شد مامان کشوندتم ارایشگاه موهامو رنگ کردم یعنی تیکه ای درآور
بیشتر از هر چیزی نیاز به سکون دارم... اما معنای واژه ها برای من همیشه تا حدودی ساده ی پیچیده اند. نیاز به سکون نیاز روح من و نیاز اصلی ذهن من است. من از گذشته در حال عبورم و غمهای زیادی نیز نسبت به آینده دارم. غم و ترس با هم و این حالت مرا مدام به لرزش وا می دارد و اجازه هدف گیری به من نمی دهد و لذا من نیاز به سکون دارم. نیاز به رهایی ذهن دارم. نیاز به این دارم که به هیچ چیز نیندیشم. و این می تواند در بهبود سلامتی من موثر باشد. 
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم فرهاد

انشا در مورد تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
معنی بیت تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
دانلود کتاب تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم

معنی شعر ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
دانلود آهنگ تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
انشا درمورد تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترجمه شعر کهن بوم و بر
تعطیلات خیلی خوبی داشتم. آنقدر خوب که از تمام شدنش خیلی ناراحت شدم؛
کلی برنامه‌ریزی کردم که به کارهایم برسم، و تقریبا هیچ کدام را انجام ندادم :) عوضش خیلی خوش گذشت و پشیمان نیستم. خیلی خوب بود. این را مینویسم که یادم باشد چقدر چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه و شنبه خوب بودند؛ مینویسم که اگر روزی ناراحت بودم این را بخوانم و خوبی ها یادم بیاید.
 
+چند تا چیز دیگه هم میخواستم بنویسم که طبق معمول یادم رفت. 
میتونم اینم بگم:
خواب من روی کتاب و صفحات باقی/
,    ,    متن آهنگ مسعود بختیاری گل ناز دارم,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مسعود بختیاری 320,    اهنگ لری گل ناز دارم مه شو تارم,    مسعود بختیاری gol-e naz,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مهرنوش مختاری,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مهدی در استیج,    دانلود اهنگ مسعود بختیاری دی بلال,    دانلود آهنگ گل ناز دارم موسی موسوی,    اهنگ معین گل ناز دارم مه شو تارم,   
برای کاری که می‌خوام بکنم داره دیر می‌شه. یک بار سال کنکور، بابا حرفی بهم زد، گفت هر وقت تونستی کاری رو بکنی، همون موقع باید از شرش خلاص شی، وگرنه بعدها و بعدترها فقط و فقط شرایط سخت‌تر می‌شن. و من الان رسیدم به اون «بعدترها». یه بار فکر کنم ماتیلدا نوشته بود این‌که مسیری خلوت‌تره و کسی تا حالا از اون راه نرفته یا آدم‌های کمی انتخابش کردن، به این معنی نیست که تو نمی‌تونی یا انتخابت اشتباهه، فقط باید باور داشته باشی به خودت و انتخابت. حالا
قبلا ته ماه که میشد، یکی میزدم تو سر خودم، یکی جیب خالیم که چی شد؟ این همه زندگی به کجا رسید؟
این همه سختی کشیدی چه اتفاقی افتاد؟بدبخت عمرت تموم شد. جوونیت به فاک رفت. کجایی؟
اما حالا یه مدتیه ته ماه که میشه، خوشالم میشم! عمرم میره که میره، به درک! 25 سالم تموم شد که شد.
عوضش ته هر ماه ، 1 تومن میاد دستم. اصن عمرو میخوای چی کار کنی؟ هرکاری کنی بالاخره پیر میشی
بذا کار کنی، جونت دربیاد و پول دربیاری و بمیری.
رگ خوابم با پول بدست میاد. باهاش احساس امنی
هر روز بلند می‌شم می‌رم جایی که دوست ندارم تا کاری که دوست ندارم رو انجام بدم. هر روز تلاش می‌کنم مهارت‌ها و دانسته‌هام رو در مورد کاری که دوست ندارم، تو جایی که دوست ندارم، بیش‌تر کنم.
نمی‌تونم نصفه ولش کنم چون هیچ وقت تو‌ زندگیم نتونستم کار مهمی رو نصفه ول کنم؛ یا خودم نتونستم یا بقیه نذاشتن و حالا هم نه خودم می‌تونم نه بقیه می‌ذارن.
شیش ماهه می‌رم سر کار و‌ هنوز سر سوزنی درک نکردم لذت «عوضش پول درمیاری و‌ دستت می‌ره تو جیب خودت» کجا
امروز کتابای یکی که توی دیوار کتاباشو گزاشته بود و 300 هزارتومن بهش داده بودم بهم رسید. کلی کتابه با یدونه لقمه آرایه میشه دوازده تا. ایشالله بتونم همشونو بخونم و تستاشو بنم.
چند روزه دارم ورزش سنگین میکنم پارسال که کلا ورزش کردنو گزاشتم کنار 15 کیلو اضافه شد بهم. برای رفع این مشکلم یه دوچرخه کورسی گرفتم و قرار گزاشتم هفته ای یکی دوبار برم کوه. بعلاوه دمبل زدن و درازنشست که شبا انجامشون میدم. 
یادمه فقط یکسال وقتی که ششمو تموم کردم انقدر چاق شده
دنیای چنل نویسی رو اینروزا بیشتر ترجیح میدم ولی ازونجایی که خیلی مودی ام، هرازگاهی وب نویسی هم بد نیست:)) فک کنم سر جمع ٧-٨ تا وب باشه که تو بلاگفا میخونمش که اونم همشون خاموشه. ماهیشی که درست تو بازه ای که داشت جا میفتاد اسمش و رفیقاش بیشتر میشدن هی، کنار کشید و خیلیا رو از دست داد. اگه بخوام منفی نگر نباشم عوضش به جای مجازی، آدمای دنیای واقعیم رو پررنگ کردم و بیشترشون میکنم. از یه جایی به بعد این حرف که گفتن انقدر به مجازی ها بها نده رو خوب فهم
به یه دلخوشی از ته دل = اهنگ احتیاج دارم شایع
+این پست رو به این خاطر نوشتم چون به یه اتفاق گنده نیاز دارم تا این زندگی از یک نواختی خارج شه 
از این سکون 
از این همه صبح بیدارشدنا و تا شب تو خونه بودن 
از این همه حس بد
از این همه ...
مثل کک به تنبون‌م افتاده... «تغییر» رو عرض می‌کنم! هی توی گوشم زمزمه می‌کنه که یه حرکتی بکن، یه تغییری، تحولی، پیشرفتی، پسرفتی، آپدیتی... چیه این رکودِ لعنتی؟ چیه مثل مرداب، راکد شدی و تکون نمی‌خوری... تکون بده، یالا تکون بده.اصولاً برای خیلی‌ها تغییر سخته؛ یعنی از یه موقعیت به موقعیت جدید رفتن، براشون مصیبت‌ه. من اما همیشه از تغییر استقبال کردم. با این حال، متاسفانه یا خوشبختانه، کمتر موقعیتِ تغییر برام به وجود اومده. همیشه یه جوری توی هر
این روزها عجیب دنبال دوستت دارم های زورکی میگردیم.دوستت دارم هایی که روی پله های برقی مترو و پشت تلفن از مخاطب خاص درخواست میکنیم و تا به زور نگوید من هم دوستت دارم
دکمه پایان مکالمه را نمی زنیم.
دوستت دارم هایی که هر چند دقیقه سراغ خط های کنار پیام میرویم تا ببینیم تیک خورده است و در جوابش هم نوشته من هم دوستت 
دارم؟..
گدایی عشق؟..گدایی دوستت دارم؟.
چه اشکالی دارد یک عاشق به معشوق یا برعکس معشوق به عاشق بگوید دوستت دارم؟
میدانید
این روزها باید
دانلود آهنگ غمگین و احساسی دلا امشب سفر دارم چه سودایی به سر دارم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang dela emshab safar daram chesodaei be sar daram
دانلود آهنگ دلا امشب سفر دارم چه سودایی به سر دارم
دلا؛ امشب سفر دارم…♩♪/
چه سودایی/ به سر دارم…♩♪/
حکایت های پر شرر دارم؛ چه بزمی با تو/ تا سحر دارم!♩♪/
دلا؛ امشب سفر دارم…♩♪/
چه سودایی/ به سر دارم…♩♪/
حکایت های پر شرر دارم؛ چه بزمی با تو/ تا سحر دارم!♩♪/
به پروازِ آسمانِ عشق… چه خوشرن
به نام خدایی که تو را با تمام زیبایی‌هایت آفرید. سلام. شب زیبایت بخیر.
خودت که میدانی... پرند و پری و پرنیان و جان و جهان منی؛ دیگر چرا زیاده گویی؟
مسواکم را همین حالا زدم. دستور خواب داده بودی، اطاعت نشد. از بخشش‌هایتان سرمست شده‌ایم که اینهمه قول می‌شکنیم. با همین کلمات بود که تو را برای خودم دزدیم... یادش به خیر. ولی مخ زده را که دوباره نمی‌زنند. غیر از این است؟!
برایم چه زنی هستی و خودت نمی‌دانی دخترک... . شکر که نمیدانی چقدر خوبی. یاغی میشدی
 دستمال را بر می دارم، گرد و خاک روی میزها و آینه ها را تمیز می کنم و جایشان دوستت دارم می گذارم. خانه را جارو می کنم و دوستت دارم هایم را می پاشم روی فرش های تمیز. به غذای در حال پخت ِروی گاز سر می زنم و چاشنی دوستت دارم اش را اندازه می کنم. جوراب هایت را بر میدارم و با دوستت دارم هایم کوک می زنم. دمنوش دوستت دارم را دم می گذارم تا بیایی. می آیی و دوستت دارم هایم را می نوشی و شام نخورده، از خستگی خوابت می برد. دوستت دارم هایم را مثل پتویی رویت می اند
احساس شادی و خوشحالی دارم. احساس تشکز از جان لایتناهی:) من از زندگیم و از همین الانم راضی ام. بی نهایت خودم رو دوست دارم و به اطرافیانم عشق میورزم.زندگی رو دوست دارم و بی نهایت بهش عشق میورزم.
تمرکز خوبی دارم و راحت از پس درسام بر میام.
در کل همه چی خوبه و من راضی ام.
مگه من نمیدونم
خیلی خوب میدونم که این کارام چقدر اشتباه و غلطه
اما کمبود دارم...اره من اعتراف میکنم کمبود دارم
پراز عقدم....
نیاز دارم ....
چقدر عوض شدم....
دارم بد میشم
نه میگم بذار یکبارم من بد بشم ببینم اینای که بد هستن و همه چی دارن منم داشته باشم
خودت منو عوض کردی ...
هیچ کس کاری نکرد..خودت کردی
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
من ادمها رو از روی چیزی که بودن قضاوت دیگه نمیکنم.
نمیگم صد در صد اینجوریه ولی الان واقعا این رو سرلوحه کارم قرار دادم.
نگاه نمیکنم که یه سال قبل یه نفر چطوری بوده
ده سال قبل چطوری بوده
به الان نگاه میکنم و الان.
شاید بگم اره به یک ماه قبلش تا الان نگاه میکنم و به خصوصیات کلیش (مثلا ادم خودخواه رو در نظر میگیرم که این ادم این رو توی تربیت و سیستمش داره، توی ذهنم نگه میدارم ولی با اون قضاوتش نمیکنم، ممکنه روزگار عوضش کرده باشه).
 
من قبلنا تونستم ا
باز می خواهم از تو بگویم و این تکرار کلمات نیست، عطش عشق هست که می تراود و از درونم می جوشد. نمی دانم، نشمرده ام، نخواهم شمرد. چند بار گفته ام؟ چند بار خواهم گفت؟ که دوستت دارم. بگذار حتی بچه گانه باشد اما بگویم: دوستت دارم. بگذار عادی باشد نه شاعرانه اما بگویم: دوستت دارم. جز خدا چه کسی می داند، بعد از مرگم نگویم؟ دوستت دارم.باران می باربد و من در انتظارم تا اذان بگویند. آنگاه جا نمازم را بر می دارم و به حیاط پشتی می روم و در زیر درخت نارنج با گنجش
خیلی دوستون دارم، خیلی قشنگ میخندید، خیلی دوستون دارم... خیلی خوب آدمای اطرافتونو درک میکنید، اذیت میشم که نمیتونم اونی که میخوایید باشم... من خیلی دوستون دارم ... نمیتونم درست ازتون تعریف کنم فقط میدونم خیلی دوسِتون دارم.
خدا حفظتون کنه و برای من نگهتون داره، آمین:)
ب.د.س.ف.و.د.ح.ز.......
بعد از دو سه روز رو آوردن به عادت قدیمی شب زی بودنم،تصمیم گرفتم تا دوباره برایم تبدیل به عادت نشده،عوضش کنم.البته از هفته ی دیگر نیز ترم جدید دانشگاه شروع می‌شود و چاره ای جز این کار نداشتم.دقیقا بعد از اتمام بازی یووه ناپولی،به رختخواب رفتم.تمایلی عجیب به گوش دادن موزیکی از فرهاد یا علی سورنا داشتم.ولی بر آن غلبه کردم و تمرکز کردم روی خوابیدن.فکرم را خالی می‌کردم و خودم را در یک محیط با گرانش صفر قرار می‌دادم.
ادامه مطلب
کافی است که راحت
توی رختخوابت دراز بکشی .
دنیای بی عدالتی است :
اگر قبولش کنی
شریک جرم میشوی،
اگر عوضش کنی جلاد می‌شوی.
بوی گند زمین تا آسمانها رفته است.
شیطان و خدا
#ژان_پل_سارتر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیلندر اکسیژن سری DE